شهید سرفراز سعید طوقانی

محل تولد: تهران
شهرستان: تهران
استان: تهران
 
نام پدر: علی اکبر
تحصیلات: پایان راهنمایی
متولد: 1348/01/12

سوابق ورزشی:

ورزش های پهلوانی
رشته ی ورزشی:
ورزشکار
عنوان ورزشی:
120
مدت فعالیت:
قهرمان
درجه و رتبه ی تخصصی:

نوع آثار ورزشی باقیمانده:

0
تعداد مدال قهرمانی:
0
تعداد حکم قهرمان:
0
تعداد کاپ قهرمانی:
0
احکام قهرمانی در سطح شهرستان:
0
در سطح استان:
0
در سطح کشوری:
0
در سطح بین المللی:
0
در سطح ملی:

مشخصات ایثارگری:

12 به ماه
مدت حضور در جبهه
بسیجی
نوع عضویت:
مجنون
محل شهادت:
1363/12/22
تاریخ شهادت:
 
 
پیک
مسولیت در جبهه:

وضعیت کنونی:

 
 
دفن شده
وضعیت پیکر شهید:
کاشان
شهرستان:
اصفهان
استان:
گلزار شهدا
نام گلزار:
روستا:
قطعه:
بلوک:
 
 
1376/12/22
تاریخ دفن:

وصیت نامه:

*كاري نكنيد كه لياقت ياوري امام زمان(عج) را از دست بدهيد قسمتي از وصيت نامه پهلوان شهيد سعيد طوقاني:.دوست دارم كه پيرو سالار شهيدان و سرور آزادگان حسين بن علي(عليه السلام) باشم و انشاءالله به اين آرزويم كه ادامه خط برادران عزيزم بوده و رضاي خدا و امام زمان(عج) در آن است برسم. « كاري نكنيد كه لياقت ياوري امام زمان(عج) را از دست بدهيد، تا ميتوانيد مراقب و محاسب اعمال خودتان باشيد و خود را در محضر خدا حس كنيد.»

زندگی نامه:

سال ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد و به لحاظ اینکه پدرش مرحوم حاج اکبر علی طوقانی، از ورزشکاران باستانی معروف تهران بود، در سن پنج سالگی به این ورزش علاقه مند شد و به همراه پدر و برادران بزرگترش که آنان نیز از جمله ورزشکاران بودند، در زورخانه حضور پیدا می‌کرد. علاقه زیاد او به شیرین‌کاری در ورزش باعث شد تا در این زمینه رشد بسیاری کند و با ارائه نمایش‌های زیبا، همگان را متحیر کند. در سن هفت سالگی در مراسمی با حضور مسئولین رده بالای مملکتی آن زمان یعنی سال ۱۳۵۶ توانست در عرض سه دقیقه ۳۰۰ دور به دور خود بچرخد و با اجرای حرکات منحصر به‌فرد، بازوبند پهلوانی کشور را از آن خود کند. از آن روز به بعد، تصاویری با عنوان «پهلوان کوچولوی کشور سعید طوقانی» زینت بخش زورخانه ها و نشریات ورزشی شد. مهدی طوفانی برادر شهید گفت: سعید در جریان اوج‌گیری مبارزات شاهنشاهی و در آستانه انقلاب به نشانه اعتراض به رژیم شاه، ورزش را کنار می‌گذارد و نامه‌ای به امام خمینی (ره) می‌نویسد که در روزنامه اطلاعات چاپ می‌شود. او در آن نامه می‌نویسد «اینجانب پهلوان کوچولوی پایتخت به حمایت از امام خمینی و اعتراض به وضع موجود فعلاً ورزش را کنار می‌گذارم.» پهلوان کوچولوی دیروز چگونه پیروز جبهه شد؟+ فیلم با شروع جنگ تحمیلی در مهر سال ۱۳۵۹، که فقط ۱۱ ساله بود بر رفتن به جبهه اصرار می‌کرد، چرا که نمی‌توانست بماند و شاهد باشد که برادران بزرگترش علی، محمد و حمید به جبهه بروند و او در خانه باشد. مجروحیت علی و به دنبال آن مفقود شدن محمد در عملیات والفجر یک، در بهار سال ۶۲، سعید مصمم شد تا جای برادرانش را در جبهه‌ پر کند و سرانجام با اصرار فراوان توانست همراه پدرش و گروهی از ورزشکاران باستانی، برای اجرای ورزش در حضور رزمندگان اسلام، راهی جبهه شود. او با دستکاری شناسنامه خود و بالا بردن سنش، توانست در بهار سال ۱۳۶۳، راهی جبهه‌ها شود و با حضور در پادگان دوکوهه، به همراه شهید «عباس دائم الحضور» توانست رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند و با بهره گیری از کمترین امکانات، یک زورخانه‌ در اردوگاه برپا کند که بعد از شهادت او نیز ورزش باستانی در جبهه‌ها از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود. حضور در کنار رزمندگان گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در عملیات بدر در زمستان سال ۱۳۶۳، بقدری برای او مهم بود که باوجود بیماری شدید، از بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک خود را به راهیان نبرد رساند و توانست به عنوان پیک و پیام رسان فرمانده در عملیات حضور پیدا کند. در ۲۲ اسفند هنگامی که رزمندگان عازم شرق دجله بودند، سعید با وجود ناراحتی جسمی، دلیرانه و دلسوزانه مسئولیت خود را به انجام می‌رساند که دوستانش متوجه شدند این پهلوان از ستون نیروها جدا شد. فرمانده گروهان که به او نزدیک شد، متوجه شد گلوله تیربار سنگین دوشکا شکم او را دریده است و لحظه ای بعد سعید زانو بر زمین زد و به دیدار پروردگار شتافت. مهدی برادر شهید طوقانی گفت: سعید ۲۲ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات بدر در منطقه مجنون شهید می‌شود و پیکرش همان جا می‌ماند و عاقبت بعد از ۱۰ سال استخوان‌های برادر پهلوانم را برای پدر و مادرم آوردند.

فیلم و صوت:

خاطرات:

*در سن 7سالگي، بازوبند پهلواني كشور را از آن خود كرد 6 سالگي او مصادف بود با حضور بيش از پيش در عرصه ورزش باستاني و در سن 7 سالگي - سال 1355- در مراسمي با حضور مسئولين رده بالاي مملكتي توانست تنها در عرض 3 دقيقه، 300 دور به دور خود بچرخد و با اجراي حركات منحصر بفرد، بازوبند پهلواني كشور را از آنِ خود سازد. از آن روز به بعد، پوسترها و تصاويري با عنوان «پهلوان كوچولوي كشور سعيد طوقاني» زينت بخش زورخانهها و نشريات ورزشي شد. *در اوج افتخارات، به خاطر امام ورزش را ترك كرد اوج افتخارات سعيد سال هاي55 تا 57 بود. سعيد كه آن زمان 9 سال بيشتر نداشت، نامهاي به امام مينويسد و مي گويد: «من به خاطر كمك به شما و اعتراض به وضع موجود، ورزش خودم را ترك ميكنم.» نامه سعيد 9 ساله در آن زمان و باتوجه به فشارهاي ساواك، نشان از شجاعت او داشت. در همين دوران بود كه همراه پدر و برادرهايش به خيابانها رفته و فرياد عدالت خواهي سرميداد و با نگه داشتن تصوير امام (ره) در ميان كتابهايش، از انقلاب حمايت مينمود. با شروع تجاوز رژيم بعثي عراق به ايران در مهر ماه سال 1359 با وجودي كه سن و سال چنداني نداشت، براي رفتن به جبهه اصرار ميكرد، چرا كه نمي توانست شاهد رفتن برادران بزرگترش به جبهه باشد و در خانه بماند. سرانجام با اصرار فراوان توانست همراه پدر و گروهي از ورزشكاران باستاني، براي اجراي ورزش در حضور رزمندگان اسلام، راهي جبهه شود؛ اما خود به خوبي ميدانست كه اينها همه فقط بهانهايست براي حضور در صفوفِ رزمندگان و بس. در بازگشت از جبهه، اگرچه جسمش به خانه بازگشت و ظاهراً در كلاس درس بود، ولي روحش در جبههها جا ماند. *من رفتم جبهه، دنبالم نگرديد آنقدر اصرار ورزيد كه با دستكاري شناسنامه و بالا بردن سنّش، توانست راهي جبههها شود. روزي كه از خانه رفت تنها كاغذي از او، روي طاقچه خانه ماند كه بر روي آن نوشته بود: «برادر حميد من رفتم منطقه جنگي لطفاً دنبال من نگرديد» *زورخانه در جبهه سعيد با حضور در پادگان دوكوهه، به همراه شهيد «عبّاس دائم الحضور» توانست رزمندگان را به ورزش باستاني جذب كند و با بهرهگيري از كمترين امكانات، زورخانهاي در اردوگاه برپاكند كه بعد از شهادتش، نيز ورزش باستاني در جبههها از جايگاه ويژهاي برخوردار بود. زماني كه جبهه بود به او ميگويند بايد براي مسابقات به خارج بروي و او قبول نميكند و وقتي ميگويند در مسابقات داخلي شركت كن، ميگويد: «چه ارزشي داره من مدال به گردنم بيندازم و رفقايم در جبهه تكه تكه شوند؟» در آن زمان يك برنامه آموزشي از ايشان ساخته شده بود و در تلويزيون نشان داده ميشد. دوستان ايشان كه به مرخصي آمده بودند پس از بازگشت به او ميگويند: «تو را در تلويزيون ديدهايم.» و او با بياعتنايي ميگويد: «ولش كن، بگذار همين جوري، خاكي عينِ هم باشيم» *بچه هاي گردان ميثم علاقه خاصي به سعيد داشتند حضور در كنار رزمندگان گردان ميثم لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در عمليات بدر در زمستان سال 1363، به قدري براي او مهم بود كه با وجود بيماريِ شديد، از بيمارستان شهيد كلانتري انديمشك خود را به خطّ مقدمِ جبهه رساند و توانست به عنوان پيك در عمليات حضور پيدا كند. شامگاه بيست و دومين روز اسفند ماه در شرق دجله، نيروها سوار بر قايق از آب گذشتند و از جزيره مجنون نيز رد شدند. سعيد سلاح بر دوش، ميان ستونِ نيروها، استوار و محكم گام برمي داشت. تيربارهاي دشمن بي امان آتش مي ريختند. ناگهان سعيد كه كمي دولا شده بود از ستون نيروها خارج شد و در ميان تاريكي دشت كه با سرخي منوّرها روشن شده بود راه سمت چپ را پيش گرفت و از نيروهاي گردان دور شد. بچه هاي گردان ميثم و ديگر گردان ها علاقه خاصي به سعيد داشتند چرا كه پاك بود و شيرين. هنگامي كه در لباسِ رزم ورزش مي كرد، ميچرخيد، ميل هاي باستاني را به آسمان مي انداخت، همه شيفته اش مي شدند؛ از همه بالاتر اخلاقش بود كه نسبت به كسي بغض، حسد و كينه نداشت. با همه از درِ محبّت وارد مي شد. اول يك شوخي بامزه بود، بعد خنده و بعد دوستي... *به بچه ها نگو سعيد شهيد شده لحظاتي بعد سعيد زانوهايش را بر زمين كوبيد، مكثي كرد و به ناگاه با صورت برزمين افتاد و فرمانده كه به دنبال او بود به طرفش دويد، فقط مي گفت: سعيد، سعيد چي شده؟ دست بر شانه اش گذاشت پيكرِ سعيد را برگرداند، چشمانش هنوز باز بود و بر لبانش خنده گشوده مانده بود. نگاهي به شكمِ سعيد كرد، از ميانِ انگشتانش كه جلوي شكمش را گرفته بود، خونِ گرم جاري و بر زمينِ خشك روان مي گشت. سعي كرد دستانش را كه محكم شده بود بردارد... گلوله تيربار سنگين دوشكا بدن او را شكافته بود و سعيد اين نوگلِ 15 ساله كه مي دانست چقدر بچه هاي گردان دوستش دارند در آخرين لحظات براي اينكه هيچ يك از بچه ها متوجه شهادتش نشوند و خللي در روحيه كسي وارد نيايد، در حاليكه تواني در بدن نداشت خود را از نيروها دور كرد و در خلوت تنهايي سر بر زمين نهاد و به فرمانده اش گفت: «برادر شما را به خدا قسم، به بچه ها نگو سعيد شهيد شد و صورتِ مرا بپوشان تا نيروها به راه خودشان ادامه بدهند كه وقت تنگ است.» *مانند مادر غريبش، حضرت زهرا (س) به شهادت رسيد سعيد در گوشهاي از خاطراتش نوشته: «عهد كردهام با حضرتِ زهرا (سلام الله عليها) كه ببينم ايشان چه كشيده اند...» و همان بود كه در عمليات بدر كه با رمزِ يازهرا (سلام الله عليها) شروع شده بود، تيري به پهلو و شكم او اصابت ميكند و مانند مادر غريبش مظلومانه به شهادت رسيد. *شهيد سعيد طوقاني در ملكوت عالم چرخ مي زند نوجوان 15ساله اي كه از تماميِ مسافرت ها، كاپ ها، مدال ها و... گذشت و راه جهادِ في سبيل الله را برگزيد و رفت تا در عرش چرخ بزند و به عالميان بفهماند كه اين قدر به دور خود و دنياي خود نچرخند، كه در آن فايده اي نيست. جنازه محمّد(برادر بزرگتر) 11 سال بعد از شهادتش باز آمد و 13 سال بعد از شهادتِ سعيد نيز استخوانهاي پهلوان كوچولوي كشور بر دوش دوستان و آشنايان رفت تا در ورزشگاه شهيدان طوقاني در كاشان به خاك سپرده شود. متن دستخط مقام معظم رهبري بر روي تصوير شهيد: «درود بر عزيزاني كه با درخشش جواني خود اين فصل از تاريخ كشور را درخشان كردند و با فداكاري شجاعانه خود، خون آنرا در رگ اين ملت و اين كشور دواندند.»

 

کلیه ی حقوق این وب سایت برای بسیج ورزشکاران کشور محفوظ است