شهید سرفراز محمود رعیتی

محل تولد: بهمن آباده
شهرستان: آباده
استان: فارس
 
نام پدر: بهرام
تحصیلات: دیپلم
متولد: 1342/04/19

سوابق ورزشی:

کاراته
رشته ی ورزشی:
ورزشکار
عنوان ورزشی:
48
مدت فعالیت:
ورزشکار
درجه و رتبه ی تخصصی:

نوع آثار ورزشی باقیمانده:

0
تعداد مدال قهرمانی:
0
تعداد حکم قهرمان:
0
تعداد کاپ قهرمانی:
0
احکام قهرمانی در سطح شهرستان:
0
در سطح استان:
0
در سطح کشوری:
0
در سطح بین المللی:
0
در سطح ملی:

مشخصات ایثارگری:

15 به ماه
مدت حضور در جبهه
بسیجی
نوع عضویت:
چزابه
محل شهادت:
1360/11/19
تاریخ شهادت:
 
 
رزمنده
مسولیت در جبهه:

وضعیت کنونی:

 
 
دفن شده
وضعیت پیکر شهید:
آباده
شهرستان:
فارس
استان:
گلزار شهدای شهر بهمن
نام گلزار:
بهمن
روستا:
شهدا
قطعه:
1
بلوک:
 
 
1360/11/19
تاریخ دفن:

وصیت نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم : وصیت نامه محمود رعیتی : (( و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون )) جنگ ، جنگ است و شرف و عزت ما در گرو همین مبارزات است . ( امام خمینی ) با نام خداوندی که عطاکننده جان و گیرنده آن می باشد قلم به دست گرفته و آن چه را در افکارم به تلاطم درآمده است بر روی صفحه صیقلی کاغذ منعکس می کنم . گفتار و افکاری در ذات هر شخص وجود دارد که اگر انسان آن ها را بر زبان نیاورد چه در این جهان فانی و چه در آخرت روحی پر از درد و رنج را دارا خواهد بود . اگر چه دنیا زیبا و دوست داشتنی است ، دنیا آدم را به طرف خودش می کشد اما خانه پاداش الهی ، خانه – آخرت ، خیلی از دنیا زیباتر است ، خیلی از دنیا بالاتر و عالی تر است . اگر مال دنیا را آخر کار باید گذاشت و رفت پس چرا انسان آن را در راه خدا انفاق نکند . و الفرصۀ تمر السحاب فانتهروا فرص الخیر . امام علی ( ع ) (( فرصت های شایسته را از دست ندهید چون فرصت ها همانند ابر می گذرند )) . آری برادر و خواهر وقت می گذرد عمل خود را امروز نشان دهید تا برای فردا سرمشق شود . بارها شنیده ام که برخی از خواهران و برادران مسلمانم ندا سر می دهند که ای حسین جان ، ای سالار شهیدان کاش روز محشر ( عاشورا ) در صحرای کربلا حضور داشتم و در پای رکابت جانم را نثار می نمودم . ای خواهر و برادر پس دیگر منتظر چه نشسته اید روز موعود فرا رسیده بار دیگر خداوند برای آزمایش بندگانش صحنه را تکرار نمود . سرزمین مان به خاطر آن می جنگند کربلای حسین است و رهبر هم از فرزندان حسین ، سیدی پاک و پیرمرد سیاست و دین و اخلاق . پس ای هم وطن خود را از قید و بندهای این دنیای زودگذر رهائی ده و به سوی سرزمین عشق و شهادت ، کربلای ایران شتاب . (( انا لله و انا الیه راجعون )) ما از خدائیم و به سوی او نیز باز خواهیم گشت و از مرگ نیز باکی نداریم . بالاخره هر موجود زنده ای زندگی معدودی دارد و روزی فرا می رسد که امانت خود را به صاحبش بازپس دهند و جان را تقدیم خداوند کنند . پدر و مادر عزیزم : هر چند می دانم طی هجده سال که در کانون گرم خانواده به سر بردم ناراحتی هائی برای شما فراهم کرده ام و باعث دردسرهائی نیز شده ام اما با این حال می دانم که بخشش پدر و مادر زیاد است پس در این صورت از شما طلب بخشش می کنم و می خواهم که مرا حلال کنید . برادر عزیزم مسعود جان : تو حالا دیگر مردی شده ای ، دوست دارم که در این خانه حکم برق را داشته و نقش آن را برای روشنائی ایفا سازی و کانون گرم خانواده را همیشه روشنی بخشی دیگر این که از شما تقاضا دارم با خواهر و برادرانت با ملایمت و نرمی رفتار کنی و در ضمن هیچ گاه پدر و مادر گرامیم را تنها مگذاری و نگذاری در فراق من احساس ناراحتی کنند . خواهر عزیزم : امیدوارم زینب گونه زندگی کنی و همانند زینب در برابر ناملایمات های زندگی نهراسی و هیچ گاه در برابر ظلم و ستم زورگویان سر تعظیم فرود نیاوری . چند خواسته دارم که امیدوارم به آن عمل شود . 1 – از کلیه دوستان و آشنایان و قومان و خویشان برای من حلالیت طلب کنید . 2 - در تشیع جنازه و مجالس ختم من هیچ کس نگرید . 3 – تا ریشه کن کردن منافقان و متجاوزان داخلی و خارجی تا حد امکان مبارزه کنید . برادران و خواهران مسلمان : درست است که من به خاطر خدا آمده ام و به دنبال آن شهادت ، اما برای خودکشی هرگز . من جانم را امانتی می دانم که الله به من سپرده و من باید در حفظ این امانت بکوشم ولی اگر در راه اسلام احتیاج باشد که جانم را فدا کنم فروگذار نیستم بیشتر سعی من این است که از اسلام و مسلمین دفاع کنم و با سربلندی و پیروزی به خانه باز گردم و در موقع لزوم بتوانم به مکتب خویش خدمت کنم در غیر این صورت : مثل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است ، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند . آری ، شهدا محفل بشریتند سوختند و محفل بشریت را روشن کردند . والسلام برادر محمود رعیتی .

زندگی نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم " و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اله امواتا بل احیاء و لکن لا تشعرون ." مروری کوتاه بر زندگی برادر شهید محمود رعیتی عضو بسیج آباده واحد بهمن : شهید محمود رعیتی که با نثار خون خود در جنگ تحمیلی ایران و عراق در جبهه جنوب به مقام رفیع شهادت نائل گشت .در تیرماه سال 1342 در بهمن آباده دیده به جهان گشود . در خانواده ای مذهبی تربیت و رشد یافت و همیشه با فکری اسلام یپیشن می رفت .محمود در دوره دبستان کلاس اول و دوم را در مدرسه پرورش و کلاس سوم و چهارم را در مدرسه دیگر و کلاس پنجم ابتدائی را در دبستان دهخدا اصفهان به پایان رسانید . در دوران دبستان و در هر مدرسه از طرف معلم و مدیر مدرسه مورد تشویق قرار می گرفت .در کلیه امور ، خواستار برقراری عدالت و رفع تبعیض بود . هرگز زیر بار ظلم نمی رفت و در تمام دوران تحصیل ، شاگرد ممتاز و نماینده تمام بچه ها بود .تشویق نامه های موجود او گواه این مطلب می باشند .از کلاس سوم دبستان با حوزه علمیه قم ،مکاتبه داشت و نشریاتی نیز دریافت می کرد ولی در همان دوارن دبستان در اوقات فراغت عصرها در کلاس قرائت قرآن شرکت می نمود و به آموزش و یادگیری قرآن علاقه وافری داشت و قسمتی از اوقات فراغت را در کتابخانه عمومی اصفهان سپری می کرد .تا اینکه به علت عزیمت ، خانواده از اصفهان به بهمن او هم با خانواده اش به بهمن آمده و در مدرسه راهنمائی شهید باهنر ثبت نام و به تحصیل مشغول شد .مقارن دوره راهنمائی همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی مشتاقانه در خط امام فعالیتش را ادامه داد . پس از اتمام دوره راهنمائی وارد دبیرستان نواب صفوی بهمن گردید .در دبیرستان همیشه رای گیری که توسط همکلاسی هایش به عمل می آمد به نمایندگی کلاس انتخاب می شد .سال اول و دوم را با موفقیت به پایان رسانید . او عضو انجمن اسلامی دبیرستان بود .در نیمه های شب به خواندن دعا می پرداخت و به دعای کمیل و نماز شب علاقه زیادی داشت .شهید رعیتی سالهای تحصیلی عمر خویش را به فراگیری علم و دانش و در ایام تعطیلات دوش به دوش پر خود کار می کرد و اخلاق و رفتارش نمایانگر خط شی اسلامیش بود در سال 1359 در کلاس کاراته ای که در آباده تشکیل شده بود ثبت نام کرد و متون کاراته را آموخت .قبل از عزیمت به جبهه شبهائی را در بسیج آباده به نگهبانی گذراند و در همین ایام تصمیم گرفت در جنگ تحمیلی شرکت کند و به کمک دیگر برادران در جبهه حق علیه باطل به نبرد با کفار بپردازد . در اربعین حسینی سال 1360 از بسیج آباده به شیراز اعزام و سپس از شیراز به پادگان شهید آیت اله دستغیب کازرون اعزام و در آنجا به فراگیری فنون نظامی پرداخت و در تاریخ یازدهم بهمن همراه با تیپ 22 بهمن به پادگان اهواز اعزام و پس از چند روز در تاریخ 19 بهمن به طور داوطلب با گروهی از برادران رزمنده وارد خط مقدم جبهه نبرد چزابه و پس از درهم کوبیدن قوای کفر در تاریخ 21 بهمن ترکش خمپاره او را شهید و او به لقاء الله پیوست .پس از نوشیدن شربت شهادت در 24 بهمن در زادگاهش در قطعه شهداء به خاک سپرده شد .یادش گرامی و روحش شاد .والسلام

تصاویر:

فیلم و صوت:

خاطرات:

 

کلیه ی حقوق این وب سایت برای بسیج ورزشکاران کشور محفوظ است