شهید سرفراز غلام محمد انصاری

محل تولد: رستم
شهرستان: رستم
استان: فارس
 
نام پدر: گودرز
تحصیلات: دیپلم
متولد: 1341/09/08

سوابق ورزشی:

فوتبال
رشته ی ورزشی:
ورزشکار
عنوان ورزشی:
60
مدت فعالیت:
ورزشکار
درجه و رتبه ی تخصصی:
سوارکاری
رشته ی ورزشی:
ورزشکار
عنوان ورزشی:
60
مدت فعالیت:
ورزشکار
درجه و رتبه ی تخصصی:

نوع آثار ورزشی باقیمانده:

0
تعداد مدال قهرمانی:
0
تعداد حکم قهرمان:
0
تعداد کاپ قهرمانی:
0
احکام قهرمانی در سطح شهرستان:
0
در سطح استان:
0
در سطح کشوری:
0
در سطح بین المللی:
0
در سطح ملی:

مشخصات ایثارگری:

12 به ماه
مدت حضور در جبهه
بسیجی
نوع عضویت:
زبیدات
محل شهادت:
1365/01/28
تاریخ شهادت:
 
 
فرمانده دسته
مسولیت در جبهه:

وضعیت کنونی:

 
 
دفن شده
وضعیت پیکر شهید:
رستم
شهرستان:
فارس
استان:
شهدای اکبری
نام گلزار:
اکبری
روستا:
شهدا
قطعه:
بلوک:
 
 
1365/01/30
تاریخ دفن:

وصیت نامه:

بسم الله الرحمن الرحيم وصيت نامه شهيد غلام محمد انصاري : خدمت پدر ،مادر ،برادرانم و خواهران در حالي اين نامه را مي نويسم که خود را براي يک نبرد خستگي ناپذير با کفار بعثي آماده کرده ام و وظيفه شرعي و الهي بود که من به جبهه بروم و ديداري تازه داشته باشم . مي دانم که ديدن مرگ فرزند براي پدر و مادر و برادر و خواهر خيلي ناراحت کننده است اما بايد به اين توجه داشته باشيم که ما همه از خداييم و بازگشتمان به سوي اوست .به برادرانم بگوييد ناراحت نشويد و اميدوارم که همگي شما و تمام دوستان من در روستا و در خارج از روستاي اکبري من را حلال کرده باشند . خواهرانم را بسيار سلام مي رسانم و از قول من به آنها بگوييد که اي خواهر هميشه که در ميان برادرانم نگاه مي کند شايد به فکر من و به ياد من بيفتد که جاي من در آنجا خالي است ولي اميدوارم که چينن فکري نکنيد . لباس سياه نپوشيد ،برايم گريه نکنيد و توجه بيشتري به نماز کنيد ،امام را دعا کنيد و اما پدر و مادر عزيزم نمي دانم با چه زباني و با چه نوشتني توجه شما را به خود جلب کنم .اما مي دانم که همين قدر زحمات شما را بايد اجر آن را از خداي بزرگ بخواهم . سلام من را به خانواده ايرج برسانيد و از قول من به آنها بگوييد که تقدير نبو د که من با شما وصلت کنم و اميدوارم که من را حلال کرده باشند .مخصوصاً اقدس که اميد است با شهادت من الگويي باشد در بين روستاي پرين و حتماً از قول من به اقدس بگوييد که درست را ادامه بده و هر کس را خودت انتخاب کردي با او عروسي کن . حتي بايد به چهلمين روز من هم نکشد .پسرخاله مهربانم مشهدي جان محمد را بسيار سلام مي رسانم و او بگوييد که من را حلال کند و در مورد اقدس با مشاورت او و خود شما و خواهرانش هر جا که انتخاب کرد او را بدهيد .خداحافظ غلام محمد انصاري . عموها ،پسر عموها مخصوصاً پسر عموي عزيزم صدرالله را بسيار سلام مي رسانم و به صدرالله مي گويم وحدت بيشتري در بين خودمان بوجود بياورد مخصوصاً برخورد بيشتري با مردم روستاي اکبري داشته باشيد سعي کنيد خدمتگذار مردم باشيد و به همه اهل آبادي بگوييد که من را حلال کنند مخصوصاً به برادران فوتباليست تيم والفجر که تمام مدت عمر خود را باهم بوديم پيامي که براي ورزشکاران ايران به خصوص روستاي اکبري دارم اين است که اي برادران ورزشکار بايد به ورزش توأم با ايمان باشد و وقتي که جسم سالم باشد و ايمان در اين جسم سالم نفوذ کند مانند کوهي فولادين خواهد شد . امکانات بيشتري بايد در اختيار اين ورزشکاران روستا بگذارند و پيامي ديگر براي همسنگران دانش آموزم : اميد است که برادران دانش آموز توجه بيشتري به دانش داشته باشند و اين سنگر مقدس ايمان و علم را خالي نگذرانند ايمان و علم و را خالي نگذارند و علم و ايمان به جامعه روشني مي بخشد و باعث مي شود که نسل جوان به سوي الله و به سوي پيشبرد جامعه گامهاي موثرتر باشند .خواهران دانش آموز بايد توجه بيشتري به مسئله حجاب داشته باشند و اميد است که خواهران دانش آموز با خنثي کردن توطئه هاي شرقي و غربي خود را در سطح جهان به عنوان الگوي ايمان و علم معرفي کنند در اينجا با ورزشکاران و دانش آموزان خداحافظي مي کنم و همه شما را به خداي بزرگ مي سپارم .خانوادگي : برادرم غلامرضا را خيلي احترام بگذاريد و به علت اينکه دست او ناتوان است سعي کنيد برادران من با او همکاري داشته باشيد . برادر غلامعلي درس طلبگي را ادامه بدهد . به کريم و رهام بگوييد در درس خواندن کوشا باشيد ،غلام حسن را احترام بگذاريد و برادر عزيز با پدر و خانواده همکاري لازم را داشته باشيد .خدابخش ،غلامحسين که وظيفه دارند دانش آموزان را به سوي الله هدايت کنند و هميشه سعي کنيد خدمت خود را به نحو عالي انجام دهيد . خواهران ،معصومه و آفتاب را سلام مي رسانم و اي خواهر حجاب تو کوبنده تر از خون من است به آفرين و پروانه اين سفارش را بکنيد و چون در دوران تحصيلم مدتي در خانه مشهدي محمد بودم به مشهدي محمد بگوييد که شما خيلي زحمت من را کشيديد و حتماً من را حلال کنيد خواهر عزيزم پروانه و آفرين سعي کنيد دخترها ايمان و علم و راه اصول زندگي را نشان بدهيد مخصوصاً به پروانه بگوييد که دخترانت را هر چه زودتر به ازدواج دعوت کن .پدر و مادر وقتي که اسم را بر روي کاغذ مي نويسم اشک از چشمانم جاري شد .مادر ناراحت نشو من رفتم و به نداي امام عزيزم لبيک گفتم و همه برادرانم وظيفه دارند که به اين ندا لبيک بگويند . پدر و مادر شما خيلي براي من زحمت کشيديد ولي شما داغ من داريد .اميدوارم که شهادت من همگي شما را به معاد نزديک تر کند .مادر ،پدر خداحافظ .برادر و خواهر خداحافظ امام را دعا کنيد ،مهدي را صدا کنيد . غلام حسن ،معصومه ،رهام و آفتاب ،کريم ،پروانه ،خدابخش ،شاهپور ،غلام رضا ،آفرين همگي خداحافظ شما .غلام محمد انصاري . اين وصيت نامه را به پدر و يا برادرانم بدهيد چون خانوادگي است . برادرانم نکات مهم اين وصيت نامه را بيرون بياوريد . والسلام .مورخ 19/12/64.

زندگی نامه:

وصیت نامه شهید انصاری توجه بيشتري به نماز کنيد، امام را دعا کنيد و پيامي ديگر براي همسنگران دانش¬آموزم: اميد است که برادران دانش¬آموز توجه بيشتري به دانش داشته باشند و اين سنگر مقدس ايمان و علم را خالي نگذارند؛ علم و ايمان به جامعه روشني مي¬بخشد و باعث مي-شود که نسل جوان به سوي الله و به سوي پيشبرد جامعه گام¬هاي مؤثرتر باشند. خواهران دانش¬آموز بايد توجه بيشتري به مسئله حجاب داشته باشند و اميد است که خواهران دانش¬آموز با خنثي کردن توطئه¬هاي شرقي و غربي خود را در سطح جهان به عنوان الگوي ايمان و علم معرفي کنند. اميدوارم که شهادت من همگي شما را به معاد نزديک¬تر کند. امام را دعا کنيد، مهدي را صدا کنيد

تصاویر:

فیلم و صوت:

خاطرات:

بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات شهيد غلام محمد انصاري : تاريخ 1/4/1360 ساعت 1 ما را اعزام کردند شاعت 4 رسيديم به شيراز 24 ساعت در شيراز مانديم و ساعت 1 بعد از ظهر براي کرمانشاه روانه شديم از کرمانشاه تا شيراز و بالعکس مدت 24 ساعت در راه بوديم در راه کرمانشاه شيراز . براي خانواده ام خيلي ناراحت بودم چون بدون خداحافظي از خانه خارج شده بودم ولي در جايي ديگر خيلي خوشحال بودم .چون براي هدف مي رفتيم . تاريخ 2/4/1360 ساعت 10 صبح حدوداً 40 کيلومتر مانده به راه کرمانشاه در ؟؟؟ داشتيم در همين لحظه بوده که حادثه بسيار عجيبي برايمان رخ داد چنان که ديدم اگر يک متر ديگر ماشين از جاده منحرف مي شد تمام ما زير خاک مي رفتيم . بچه ها با صداي عجيبي فرياد زدند ولي من زياد در فکر بودم و داشتم به آينده خويش فکر مي کردم .همان تاريخ ساعت 1:30 رسيدم به کرمانشاه به قرارگاه عملياتي منطقه يک رفتيم ساعت 2 ما را اعزام کردند به پادگان ابوذر ساعت 5 رسيدم به آنجا شب شد براي نماز جماعت در مسجد رفتم 3 رکعت اول تمام شده ناگهان صداي بسيار عجيبي پادگان را به لرزه در آورد بعد از در پادگان صدايي به گوش مي خورد و مي گفت وضعيت قرمز مي باشد .ميگهاي عراقي حمله کرده بودند ولي با پدافند هوايي روبرو شدند و مجبور به فرار شدند . آن لحظه خيلي برايم عجيب بود مردمي نا آشنا از عشاير فارس . صبح ساعت 5 از خواب به ما بر پا دادند غذا به ما دادند و ما صرف کرديم پس از يک دوره آموزشي حدوداً 2 روز در پادگان مانديم قرار بود که فرداي آن روز ساعت 10 ما را به منطقه جنگي اعزام کنند ساعت 10 شب تاريخ 4/4/1360 ناگهان فرمانده دستور بر پاي محکمي به ما داد از کمپ بيسيم زده بودند که ما درگيري پيدا کرده ايم و احتياج به نيرو داريم همه مسلح شديم ، بچه ها سوار شدند و من با سرهنگ و با دو نفر ديگر جلوي آنها با ماشين جيپ حرکت کرديم .3ساعت در راه بوديم ساعت 12 به آنجا رسيديم ولي بيسيم زدند و گفتند که درگيري تمام شده ، مدت 4 روز در سنگر مانديم و بعد براي تامين گروه خون به پادگان آمديم . تاريخ 9/4/1360 ساعت 5 بعد از ظهر بود شام به ما داده بودند و داشتيم صرف مي کرديم ناگهان چنان صداي وحشتناکي به گوش رسيد ما از طبقه 4 پايين آمديم و ديدم که پادگان را به توپ و خمپاره بسته اند .حدوداً 5/2 ساعت داشت پادگان را مي زد مرگ سراغ من آماده بود .وقتي که داخل پادگان قدم مي زدم و خمپاره ها پايين مي آمد بچه ها صدا مي زدند انصاري بيا کشته مي شوي .ولي من به طور عادي داشتم مي آمدم تقريباً داشتم به در گردان وارد مي شدم که ناگهان ترکش خمپاره اي با فاصله 5 سانتي از سر من رد شد آن لحظه خيلي برايم خوب بود چون تقريباً مرگ سراغ من آمد ولي به هر حال از من دور شد . تاريخ 7/4/1360 روز دوشنبه ساعت 5/11 خبر شهادت آيت الله محمد حسين بهشتي به ما رسيد .مردي که هميشه در زندگي دنبال مبارزه مي گشت مردي که براي پياده کردن اصول اسلامي با همکاري 73 نفر از ياران خويش بهشتي از تبار روحانيت بر مي خيزد چنان ضربه اي را بر رژيم منفور پهلوي وارد مي آورد که او مدت شش سال زندان در سياه چالهاي پهلوي و وارد کردن شکنجه روحي ،وقتي که خبر شهادت آيت الله بهشتي به رزمندگان اسلام رسيد همه اشک از چشمانشان جاري شد . تاريخ 11/4/1360 مدت 5 روز در پادگان مانده بوديم .همين تاريخ و هر روز ساعت 4 تا ساعت 7 براي واليبال مي رفتم .تاريخ 11/4/1360 براي ورزش رفته بودم بعد از تمام کردن بازي به گردان برگشتم وقتي که آمدم نگهباني از ساعت 1تا 3 براي من گذاشته بودند خيلي ناراحت بودم حدوداً ساعت 12 بود به خواب رفتم و ساعت 1 از خواب بيدار شدم و به روي پست آمدم .بچه ها گفتند مي خواهيم کمک تو نگهباني بدهيم ولي من گفتم بچه ها انسان بايد هميشه تنها باشد قلب من هميشه ناراحت است وقتي اين حرف را زدم بچه ها خيلي ناراحت شدند و بالاخره آن روز شب يکي از مهمترين روزهاي من در زندگي مي باشد . يادبودي آن شب تاريخ 1/5/1360 در سنگر شماره دو قله بازي دراز با برادر علي انصاري ساعت 2 نگهباني مي داديم و مزدوران صدام را در چند قدمي خويش مي ديديم .نوشته از غلام محمد ساعت 2 شب ماه بود . نگهباني خيلي براي ما ؟؟؟ بود ولي کنترل خود از 10 ساعت نگهباني خيلي مشکل بود .ساعت 3 انصاري .ما در سنگر ها و شما پشت سنگر ها از انقلاب و مليت دفاع کنيم و چقدر خوب است زماني که گلوله از تفنگ رها مي شود و قلب دشمن را سوراخ مي کند .درود بر شهيدان راه خدا ساعت 5/3 شب تاريخ 1/5/1361 با برادر علي انصاري . تاريخ 8/5/1360 بمب در دفتر نخست وزيري و زخمي شدن برادر رجايي ،باهنر و کشميري به درجه رفيع شهادت نائل آمدند . تاريخ 9/5/1360 برادر رجايي و باهنر و کشميري به درجه رفيع شهادت نائل آمدند .

 

کلیه ی حقوق این وب سایت برای بسیج ورزشکاران کشور محفوظ است