بسم رب شهدا و الصديقين : متن وصيت نامه منصور حمزوي به خانواده گرامي و ارجمندم و اقوام و خويشان . الان که اين نامه يا بهتر بگويم جملات آخرم را با شما مي گويم و صحبت مي کنم شايد اين آخرين نامه من و آخرين سلام من باشد که از طرف اين بنده حقير و فرزند شما و دست بوس شما به دستتان مي رسد اگر ما قدري روي مسئله خلقت و آفرينش بررسي کنيم مي بينيم اصلاً از انسان هاي گذشته يک نفر نداريم که در اين دنيا مانده باشد هر کسي به يک طريقي اين گذرگاه را طي کرده است يکي بر اثر تصادف ، يک نفر در بستر بيماري و اما يک سري هم در جبهه هاي نبرد با کفر و در اثر دفاع از اسلام و قرآن کشته مي شوند و براي ما هم ثابت شده است که هم مي ميريم البته مرگ و مردن در دست خداوند است ولي ايشان مي تواند با اعمال و رفتار حتي اين مردن را هم تغيير بدهد و اين انتخاب در دست خود ايشان است و اما مسئله شهيد و شهادت با اين مردن ها جداست اولين کسي که اسم شهيد را بر خودش گذاشت خود خداوند است شهيد با اولين قطره خوني که از بدنش بر روي زمين مي ريزد البته در ميدان نبرد با کفر تمامي گناهانش بخشيده مي شوند و مانند روزي که از مادر متولد شده است و اگر ما واقعاً براي لحظاتي پرده حجاب از روي چشمانمان برداشته مي شد و شهيدان را مشاهده مي کرديم همه آرزوي شهادت پيدا مي کرديم و به سوي شهادت مي رفتيم در روز قيامت تمامي شهدا در صفي جداگانه به طرف بهشت در حرکتند و اولين سخن محبوب يعني خداوند به اين شهيدان است که مي فرمايد شما بفرمائيد به بهشتي که به شما وعده داده بودم يک وقت خطاب مي رسد يا رب ما در دنيا پدر و مادري داشتم و برادر و خواهري داشتم دوستاني داشتم آن ها چه مي شوند خطاب مي رسد که آن ها در ميان جمعيت هستند آن ها را صدا کنيد من از پرونده آن ها به خاطر شما صرف نظر مي کنم اي خوشا به سعادت اين چنين شهيدان ، آن وقت مشخص مي شود که خانواده اي که در اصفهان 6 شهيد تقديم به خدا مي کنند و از اول سؤال مي کند اين جنازه ها کيستند مي گويد اولي پسرم دومي پسرم سومي پسرم چهارمي پسرم چهارمي پسرم پنجمي شوهرم و ششمي هم برادرم و اين شش شهيد را به قصد قبر امام حسين ( ع ) که شش گوشه دارد هديه مي کنم مسلم است که اين خانواده مي داند که اين فرزندان را از دست نداده است بلکه آن ها را به دست آورده است پس از شما پدر و مادر و خواهر و برادرانم مي خواهم که براي من گريه نمي گويم نکنيد شهيد گريه دارد و با بي تابي نکنيد شما خيلي سختي و ناراحتي براي من متحمل شده ايد و شما آن حق اولاد بر پدر و مادر را در حق من رعايت کرديد شما را مدرسه فرستاديد البته شما انتظار داشتيد که در پيري عصاي دست شما باشم ولي هر چه رضاي خداوند باشد رضا هستيم به رضاي خداوند پيامبر گرامي در اين رابطه يعني شهادت مي فرمايند اين شهدا براي پدر و مادرها نبودند يعني روزي که هنوز خاک آدم سرشته نشده بود براي اين ها شهادت در دفتر الهي ضبط بوده است يک سخنراني است از استاد انصاريان در باره مقام شهيد که به شما توصيه مي کنم حتماً اين نوار را گوش دهيد در باره شهادت مي فرمايد نمي فهمند آن هائي که مي گويند جواب اين همه خون ها و کشته شدن ها را چه کسي مي دهد مسلم است جواب اين ها را خود خداوند مي د هد اين ها کافر و آمريکائي شده اند کساني که اين حرف ها را مي زنند خوب چند تذکر هم نسبت به خانواده خودم اول از پدر دل سوز و زحمت کش خودم مي خواهم که اين فرزند کوچکش را حلال کند من خيلي شما را ناراحت کردم جواب خوبي هاي شما را تند خوئي و عصبانيت دادم و از مادر و خواهرانم نسترن و آمنه مي خواهم اول مرا حلال کنند در اين جريان هم چون زينب ( س ) برخورد کنند صبر و استقامت کنيد و خداوند را شکر کنيد که برادري داشتيد و در راه خدا داديد فرداي قيامت در جلو فاطمه الزهرا و زينب ( س ) سر به زير نيستيد و از شما خواهش مي کنم از خانه بدون اجازه بيرون نرويد زني که بدون اذن شوهر از خانه بيرون رود تا هنگامي که بر مي گردد ملائکه ها آن ها را نفرين مي کنند و از شما مي خواهم حجاب خود را رعايت کنيد و از خواهر بزرگوارم نسترن مي خواهم که بچه ها را فاطمه گونه و زينب گونه تربيت کند و يک حق فرزند بر پدر و مادر اين است که اسم ائمه روي فرزندان خود بگذارد تا در قيامت جلو اهل بيت شرمنده نباشند و شما الحمدالله به اين هم عمل کرديد و از برادرانم محمود و قاسم و رسول مي خواهم اين برادر خود را حلال کنند و همواره بين خودتان اخوت و برادري را حفظ کنيد و سپاسگزار باشيد که برادري را هديه به جمهوري اسلامي کرديد و در قيامت در مقابل امام حسين و ائمه معصومين سر به زير نيستيد و از کليه شما مي خواهم که و از شما مي خواهم در نمازهايتان از خداوند بخواهيد که از گناهان اين بنده حقير بگذرد و اگر نتوانستم در اين دنيا دينم را نسبت به شما ادا کنم از خداوند مي خواهم که در قيامت اميدوارم که جبران کنم و از مال دنيا چيزي ندارم فقط يک دفترچه در بانک استان فارس که مبلغ 10000 ريال است و اين را مي بخشم به رسول و يک دفترچه در بانک ملت که مبلغ 5000 ريال است که مي بخشم به آمنه و ديگر چيزي ندارم و در آخر از همه اقوام و خويشان حلاليت مي طلبم و اميدوارم که من را به بزرگواري خود ببخشيد خداحافظ و يار همه شما . ان الله مع الصابرين . والسلام . منصور حمزوي . 18/10/66 .