متن وصيت نامه شهيد مفقود الجسد خليل جعفري با سلام و درود فراوان به رهبر کبير انقلاب اسلامي و با سلام به تمامي رزمندگان اسلام و با سلام به تمامي شهيدان انقلاب اسلامي . در اين لحظه که به جبهه مي روم مي خواستم چند کلمه به عنوان وصيت نامه بنويسم اول از پدر و مادر مهربانم مي خواهم که براي تمامي رزمندگان دعا کنند که هر چه زودتر به پيروزي نهائي برسند . پدر و مادر مهربانم از شما مي خواهم که مرا حلال کنيد و از برادران مي خواهم که نگذاريد منافقين سوء استفاده کنند ، من از مردم شهرمان مي خواهم که واقعا راه شهيدان را ادامه دهند و با حضور خود در جبهه مشت محکمي به ياوه گويان شرق و غرب بزنند که ديگر از جايش بلند نشود ، من از تمامي مردم سعادت شعر مي خواهم که مرا حلال کنند و از پدر و مادر و خواهرانم مي خواهم و از تمامي اقوام که اگر بدي از اينجانب ديده ايد به بزرگواري خودتان مرا ببخشيد .ديگر عرضي ندارم جز سلامتي امام امت . به اميد پيروزي رزمندگان اسلام . والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته . خليل جعفري 1/1/67

زندگي نامه شهيد خليل (رضا) جعفري به نام خدا شهيد خليل جعفري (رضا) در تاريخ ارديبهشت ماه هزار و سيصد و پنجاه و يک در سعادت شهر در خانواده اي مستضعف و مذهبي ديده به جهان گشود . از آن جاي که اولين فرزند پسر بود که بعد از 5 دختر چراغ خانواده هفت نفره ما را روشن کرده بود. تولد او به ما شادي و شعف مضاعف در خانواده بود. مادرم به ميمنت و مبارکي تولد اين نوزاد نو رسيده ، تمام اهل محل را ميهمان بستني کرد. نام او را به نيت مولاي هشتم امام رضا (غلامرضا ) ناميدند ، اما به دليل خوابي که پدرم ديده بود که فرزند پسري که خداوند به او داده است که نامش خليل است ، بنابراين شناسنامه او به نام خليل مزين گرديد. دوران کودکي را زير نظر مراقبت ويژه خانواده به انجام رسانيد تا اينکه وارد دبستان شد که مصادف با اولين سال پيروزي انقلاب اسلامي بود. دوران دبستان 1 را در مدرسه ابتدائي شهيد فيروز رضائي به انجام رسانيد و وارد مدرسه راهنمايي شد ، که چند سال از شروع جنگ مي گذشت .از همان ابتداي ورود به مدرسه راهنمائي عاشق جبهه و جنگ بود اما به دليل کمي سن نمي توانست در در جبهه حضور يابد . اما بي صبرانه منتظر زماني بود که بتواند به جبهه اعزام گردد. خليل نوجواني ورزشکار و پر کار بود از کلاس سوم ابتدائي تابستانهاي خود را به کارگري مي گذرانيد. عاشق کار و تلاش و فعاليت بود. به طوري که هنوز 13 سال او تمام نشده بود که با دامادمان شريک شد و زمين کشاورزي اجاره کردند و گوجه فرنگي و خيار سبز کشت کردند که تمام کارهاي آن را از قبيل کشت ، داشت ، آبياري را خودش انجام مي داد و آنها را ساماندهي مي کرد. عضو تيم فوتبال شهر بود و مرتب فوتبال بازي مي کرد و به همين دليل نوجوان رشيد و تنومندي گرديد که هيچکس باور نمي کرد که جواني به اين رشيدي ، سن و سال کمي دارد. از زماني که وارد مدرسه راهنمائي شد ، عضو نيروي بسيج پايگاه قدس سعادت شهر گرديد و در مانورها و ماموريتهاي اين پايگاه به صورت فعال شرکت مي کرد . همين مسائل باعث گرديد که بتواند به راحتي در 14 سالگي جهت دوره آموزش نظامي به پادگان آموزش کازرون رفته و 45 روز آموزش هاي نظامي اوليه را بگذراند.اما به دليل کمي سن، او را به جبهه اعزام نکردند .چهار ماه بعد از انجام اين دوران همراه با دو نفر از دوستانش به جبهه اعزام گرديد و در منطقه عملياتي شلمچه مشغول انجام وظيفه گرديد. بعد از 45 روز ، 15 روز مرخصي آمد و مجددا به جبهه بازگشت .4 روز بود که به منطقه عملياتي شلمچه رفته بود که عراق يک حمله عملياتي برعليه نيروهاي ايراني تدارک ديد که در آن عمليات مفقود الاثر گرديد و در سال 1375 پيکرپاک وي که در منطقه عملياتي توسط گروه تفحص کشف گرديده بود و به وسيله مردم شهر سعادت شهر تشييع و به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش زنده باد.من الله التوفيق