شهید سرفراز حامد معصومی

محل تولد: سوریان
شهرستان: بوانات
استان: فارس
 
نام پدر: منوچهر
تحصیلات: دیپلم
متولد: 1343/01/01

سوابق ورزشی:

تنیس روی میز
رشته ی ورزشی:
ورزشکار
عنوان ورزشی:
12
مدت فعالیت:
ورزشکار
درجه و رتبه ی تخصصی:
والیبال
رشته ی ورزشی:
ورزشکار
عنوان ورزشی:
36
مدت فعالیت:
ورزشکار
درجه و رتبه ی تخصصی:

نوع آثار ورزشی باقیمانده:

0
تعداد مدال قهرمانی:
0
تعداد حکم قهرمان:
0
تعداد کاپ قهرمانی:
0
احکام قهرمانی در سطح شهرستان:
0
در سطح استان:
0
در سطح کشوری:
0
در سطح بین المللی:
0
در سطح ملی:

مشخصات ایثارگری:

22 به ماه
مدت حضور در جبهه
ناجا وظیفه
نوع عضویت:
شلمچه -پاسگاه عبدالهی
محل شهادت:
1364/07/15
تاریخ شهادت:
 
 
سرباز
مسولیت در جبهه:

وضعیت کنونی:

 
 
دفن شده
وضعیت پیکر شهید:
بوانات
شهرستان:
فارس
استان:
شهدای سوریان
نام گلزار:
سوریان
روستا:
1
قطعه:
بلوک:
 
 
1364/07/20
تاریخ دفن:

وصیت نامه:

بنام خدا مبارزه کنید و بگذارید بجای مذلت دامن کفن شما به خون شهادت آغشته باشد(حضرت علی ع)شهید قلب تاریخ است. مبارزه در راه وطن با خون ما ایرانی ها اجین است و مانند یک سنت ملی با ما رشد می کند و من هم برای ایثار دینم به وطنم داوطلب به جبهه آمدم . و امید دارم که برای وطنم مفید واقع شوم . من در راه دینم وطنم ملتم از هیچ دریغ ندارم و تا آخرین نفس مبارزه می کنم و این را می نویسم اگر لیاقت آنرا داشتم که در راه دینم وطنم و ملتم شهید شوم بعنوان وصیت نامه از من باقی است و شما پدر و مادر عزیز امیدوارم که مرا ببخشید و حلالم کنید چون شماها را خیلی رنج دادم و آنطور که شما می خواستید فرزند لایقی نبودم. پدر شما در زندگی مرد صبوری بودید و امیدوارم که از این به بعد هم صبور باشید البته درست است که آرزوی شما را که قدم گذاشتن به مدارج عالی تحصیل بود نتوانستم بر آورده کنم اما با وجود این از شما طلب بخشش دارم و تو مادرم از تو فقط یک خواهش دارم و آن اینکه اگر می خواهی من راحت و آسوده باشم برایم کم گریه کن چون اینکه اگر بگویم گریه نکن امری است محال و هر مادری بر طبق غریزه مادری که در او است با مرگ جگر گوشه اش دگرگون می شود اما خواهش می کنم برای من زاری نکن. خواهرم درست که تو را خیلی ناراحت می کردم اما از تو تمنا دارم که مرا بخشی و تو هادی (برادرم) اگر من نتوانستم خواسته پدر و مادر را اجرا کنم تو سعی کن این کار را بکنی خواهر و برادر کوچکم حسین شما دو تا کوچک هستید اما این را بدانید که در قلب من جای بزرگی را گرفته اید. و شما خاله و دختر خاله که چون مادر و خواهری بر گردن من حق دارید از شماها طلب حلال بودی می کنم و از شما دائی عباد هم برای اینکه نیستم که بتوانم در عروسیتان خدمت کنم عذر خواهی می کنم. رسول تو هم مانند برادرم بودی تو هم مرا حلال کن. اقوام و دوستان عزیزم از تمام شما می خواهم که اگر از جانب من ناراحتی برای شما بوجود آمده مرا ببخشید. در تاریخ 6/9/1363 توی سنگر شب ساعت 9 این شعر را نوشتم و در تاریخ 10/9/1363 این را روی این برگ وصیت نامه آوردم. چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم خانه اش ویران باد.من اگر ما نشوم تنهایم تو اگر ما نشوی خویشتنی از کجا که من و تو شور یکپارچگی را در شرق.باز برپا نکینم از کجا که من و تو مشت رسوایان را. وا نکنیم من اگر برخیزم تو اگر بر خیزی همه بر می خیزند تو اگر بنشینی چه کسی بر خیزد چه کسی با دشمن بستیزد . دل و شیشه و چشمان تو هر گونه برندش، مستند مبادا که به شوخی شکنندش. ما نرخ دل تنگ به یک عشوه نهادیم ،خوبان جهان تا نخرندش نبرندش. در پایان فرج حضرت مهدی (عج) و سلامتی رهبر کبیر انقلاب و پیروزی رزمندگان را از خدای بزرگ آرزو دارم. والسلام

زندگی نامه:

بسمه تعالی زندگی نامه شهید حامد معصومی : شهید حامد معصومی در تاریخ 1/1/1343 در شهر سوریان بوانات دیده به جهان گشود. پدر وی معلم و مادر خانه دار بود. وی اولین فرزند خانواده و بسیار عزیز و محبوب بود . تولد وی مصادف با عید سعید قربان گشت. از این رو پدر بزرگش همیشه او را حاج حامد خطاب می کرد. کسی نمی دانست که این نوزاد متولد عید قربان روزی با افتخار قربانی دفاع از دین و میهن خواهد شد و خون سرخ و مطهر او به همراه دیگر دلاوران از جان گذشته این مرز و بوم بقا و سربلندی مام میهن را بیمه خواهد کرد. آغاز کودکی وی در بوانات سپری شد و سپس به دلیل تغییر محل کار به همراه خانواده به شیراز مهاجرت نمود. از جمله صفاتی که از همان کودکی در وجود حامد بارز و برجسته بود. حس از خود گذشتگی رفاقت و کمک به همنوعان و نیازمندان بود به شکلی که حتی بارها از پول تو جیبی خود نیز برای کمک به نیازمندان و دوستانی که بضاعت مالی مناسب نداشتند هزینه می کرد . دوران تحصیلی حامد نیز از شیراز و دبستان نمونه بصیری آغاز شد که با عزیمت پدر به اصفهان جهت تحصیلات دانشگاهی حامد نیز ادامه دوران ابتدایی را در اصفهان و دبستان دهخدا گذراند. که در همین سال به عنوان دانش آموز ممتاز انتخاب و به اردوی رامسر اعزام شد. با اتمام تحصیلات دانشگاهی پدر به همراه خانواده دوباره به بوانات بازگشت و تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را تا سال 1361 به اتمام رسانید. دوران تحصیلی راهنمایی امام خمینی (ره) بود. روحیه آزادگی و ظلم ستیزی حامد با وجود سن کم از همین ایام نمایان شد . او با تعدادی از دوستان و معلمان خود وارد مبارزات مخفی علیه رژیم شد و با توجه به مهارت او در رانندگی که از سن 12 سالگی بدست آورده بود با خودروی جیپ پدر اعلامیه های امام خمینی (ره) را در روستاهای اطراف بین مردم توزیع می کرد. علاقه وافر و به مطالعه کتب غیر درسی و آشنایی با افکار و عقاید بزرگان و اندیشمندان دینی فرهنگی و .... همچون استاد مطهری و دکتر شریعتی نیز در همین دوران شکل گرفت به گونه ای که همواره نیمی از فضای اتاقش را کتاب پر کرده بود پیروزی انقلاب تأثیر شگرفی در روحیه حامد به جای گذاشت و خود را ملزم به یاری انقلاب و دفاع از آرمانهای آن می دانست . به همین سبب تا مدتها از پیروزی انقلاب در کنار تحصیل به همراه روحانیت حاضر در منطقه به فعالیت در زمینه فرهنگی و اجتماعی مشغول بود. در کنار رشد و تعالی روحی و فکری وی به فعالیتهای ورزشی نیز می پرداخت و در رشته های فوتبال والیبال و پیک پنگ از ورزشکاران تراز اول منطقه بود و افتخارات زیادی را به همراه دیگر یاران ورزشکارش کسب کرد. با شروع جنگ تحمیلی همواره پيگير اخبار جنگ و نگران وضعيت مرزهای كشور و هموطنان آسيب ديده از جنگ تحميلی بود و ؟؟؟ فرصتی بود که بتواند در این زمینه نیز دین خود را به کشور ادا کند. در سال 1361 در رشته علوم تجربی از دبیرستان شهید مطهری فارغ التحصیل شد و در سال 1362 به خدمت مقدس سربازی اعزام و در نیروی انتظامی (ژاندارمری سابق) مشغول به خدمت شد. دوران آموزشی را در جهرم گذراند. و سپس جهت ادامه خدمت به شهرستان دو گنبدان اعزام شد چند ماهی از خدمتش نگذشته بود که داوطلبانه اعزام به منطقه شلمچه را خواستار شد و به پاسگاه عبدالهی منتقل گشت. در طول خدمت در منطقه شلمچه یکبار به علت موج انفجار دچار مصدومیت شدید شد که پس از یکماه بستری شدن در بیمارستان و علی رغم صدور گواهی پزشکی مبنی بر لزوم ادامه خدمت در منطقه غیر جنگی حاضر به این کار نشد و مجدداً به شلمچه بازگشت.گوئی به او الهام شده بود که گمشده اش را در آنجا خواهد یافت. آخرین نوبتی که به مرخصی آمده بود تقریباً به تمام دوستان و آشنایان سرکشی کرد و حلالیت طلبید . رفتار عجیبی با خواهر ها و برادرهای کوچکتر خود داشت و وقت زیادی را با آنها می گذراند و به آنها محبت می کرد. در حالی که کمتر از دو ماه به پایان خدمتش باقی مانده بود در 15/7/1364 به دلیل اصابت ترکش خمپاره های نیروهای عراقی شاهد شهادت را درآغوش کشید و به فرموده مولایش حسین و همچنان که در وصیت نامه اش نیز آورده است مبارزه کرد و دامن کفنش را به جای مذلت به خون شهادت آغشته کرد. یاد و خاطرش گرامی باد.

تصاویر:

فیلم و صوت:

خاطرات:

 

کلیه ی حقوق این وب سایت برای بسیج ورزشکاران کشور محفوظ است