شهید سرفراز حاج محمدرضا جوانمردی

محل تولد: شیرار
شهرستان: شیراز
استان: فارس
 
نام پدر: حسینعلی
تحصیلات: دیپلم
متولد: 1343/02/15

سوابق ورزشی:

وزنه برداری
رشته ی ورزشی:
ورزشکار
عنوان ورزشی:
48
مدت فعالیت:
ورزشکار - مربی
درجه و رتبه ی تخصصی:

نوع آثار ورزشی باقیمانده:

0
تعداد مدال قهرمانی:
0
تعداد حکم قهرمان:
0
تعداد کاپ قهرمانی:
0
احکام قهرمانی در سطح شهرستان:
0
در سطح استان:
0
در سطح کشوری:
0
در سطح بین المللی:
0
در سطح ملی:

مشخصات ایثارگری:

36 به ماه
مدت حضور در جبهه
پاسدار رسمی
نوع عضویت:
شلمچه
محل شهادت:
1365/10/21
تاریخ شهادت:
 
 
مسئول اطلاعات عملیات
مسولیت در جبهه:

وضعیت کنونی:

 
 
دفن شده
وضعیت پیکر شهید:
شیراز
شهرستان:
فارس
استان:
شهدای دارالرحمه شیراز
نام گلزار:
روستا:
شهدا
قطعه:
بلوک:
 
 
1365/10/25
تاریخ دفن:

وصیت نامه:

بسم الله الرحمن الرحيم وصيت نامه شهيد محمدرضا جوانمردي - کل نفس ذائقه الموت و انما توفون اجورکم يوم القيمه فمن خرج عن النار و ادخل الجنه فقد فازو ما الحيوه الدنيا الامتاع الغرور ( سوره آل عمران آيه 185) بنام خدائي که روح خود را در کالبد لجنزاي دميد تا شکر گزار نعمتش باشم و به محمدي که آئين حيات بخش توحيدي را براي نجات مستضعفين از چنگال زورمندان برايمان به ارمغان آورد و به حسيني که رمز چگونه زيستن در زير پرچم پيامبر را به ما ياد داد با حماسه عاشورايش درس شهامت را به ما آموخت و با شهادتش آموزگار مکتبمان گشت تا اين زندگي ذلت بار در دنيا را به آخرت بفروشم و برما منت گذاشت و اين مرد الهي را براي هدايت ما فرستاد تا راه سعادت را پيش گيريم و در راه خدا جهاد کنيم ، هم اينک وصيت نامه خود را که چندمين بار است مي نويسم ، آغاز مي کنم اميدوارم که اين ديگر آخرين وصيت نامه ام باشد و احتمال زياد مي دهم که در عملياتي که فردا شب يا امشب است به سعادت ديرينه خود برسم البته با رضاي خدا . مادر کاش مرا نزائيده بودي تا در تنگناي اين جهان فاني قرار بگيرم زندگاني در اين دنيا برايم تلخ است و دوست مي دارم هر چه زودتر اين دنيا را ترک گويم و کوله باري از گناه بر دوش دارم ، که کمرم دو تا شده در زير اين کوله بار اي خدا تو خود مي داني که من براي شهادت به جبهه نيامدم و يا براي ترس از جهنم و يا خوشي در بهشت بلکه براي اين به جبهه آمدم که واجب بوده که من اين عمل را انجام دهم تا دشمن زبون به اسلام و قران و ناموسم توهيني نکند اي خدا مي خواهم در اين راه چيزي را هديه کنم که پيشم خيلي ارزش دارد و آن جانم است که در راه تو بدهم ولي اي خداي بخشنده از تو در عوض رضايت مي خواهم و شفاعت ائمه بخصوص اقا ابا عبدالله و در وقت موت مي خواهم آقا امام زمان عجل الله تعالي و فرج الشريف را بر سر بالينم بفرستي هر چند که لياقت ندارم ولي تو خودت اين لياقت را شامل حالم کن پدر و مادر و همسر و خوهران و برادرانم با شما هم چند سخن دارم : اول اينکه هر وقت خبر شهادت مرا آوردند خدا را سجده و هر کدام دو رکعت نماز حاجت بخوانيد و از خدا بخواهيد که اين بنده حقير را به شهداي احد مخصوصاً حضرت حمزه ببخشد و شکر خدا را به جا آوريد که يکي از اعضاي خانواده را در راه خدا به شهادت رسيده اگر به گفته هاي من عمل کنيد مانند حضرت زينب که در برابر کفار ايستادگي کرد هستيد و هيچگونه اشک نريزيد اگر مي خواهيد گريه کنيد براي اين گريه کنيد که خدا مرا ببخشد از طرف من از کليه قوم و خويشان و دوستان و آشنايان و همسنگران حلاليت بطلبيد . به اميد آن روزي که همگي در پيش آقا امام حسين عليه السلام باشيم . والسلام 3/10/65 ساعت 6 صبح روز چهارشنبه - محمدرضا جوانمردي ... در ضمن 2 ماه روزه و يکسال نماز برايم بگيريد که بدهکار هستم . واسلام

زندگی نامه:

بسم الله الرحمن الرحيم زندگي نامه شهيد محمدرضا جوانمردي - در سال 1343 در خانواده اي مذهبي و مؤمن چشم به جهان گشود . از همان اوان کودکي رشد روحاني در چهره اش پديدار بود ، دوره ابتدائي تا راهنمائي را در مدارس شيراز گذراند در مدرسه نيز از بلندي روح و هوش سرشار برخوردار بود . او در اين زمان که نوجواني بيش نبوده به کارگر در نجاري پرداخت چرا که مي دانست در اسلام کار و کارگري اهميت زيادي دارد او هم زحمت مي کشيد و کار مي کرد و هم در کنار کار کردن به تفکر و عبادت مي پرداخت از همان اوان کودکي عشق عجيبي به اهل بيت عليم السلام داشت که اين علاقه و محبت در جسم و جان او شعله ور مي شد و گاهي فکر او را براي ساعتها مشغول مي ساخت و در کنار اين تفکرات بيش از هر چيز وضع نابسامان جامعه ذهن او را مشغول کرده بود چرا که روحش با چنين جامعه غرب زده اي سازگار نبود او خداوند را طلب مي کرد و با اوج گرفتن نهضت اسلامي راه خود را براي رسيدن به مطلوب يافت با کمال شجاعت در راهپيمائيها و تظاهرات خياباني شرکت مي کرد . فعاليتهاي زيادي براي تحقق يافتن انقلاب اسلامي انجام مي داد . با وجود سن کمي که داشت همگام با ديگران به مخالفت با رژيم مي پرداخت تا اينکه به ياري خداوند انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني پيروز شد ولي روح و فکر تشنه او سيراب نشد گويي هنوز دنبال گمشده اي مي گشت عاشق امام خميني بود با نانم ايشان آرام مي گرفت با شروع جنگ تحميلي او که جواني 16 ساله بود در آرزوي رفتن به جبهه و وصال يار لحظه شماري مي کرد با شنيدن نام کربلا آتش درد درونش شعله مي کشيد و درونش را مي سوزاند او عاشق حسين عليه السلام بود و تشنه شهادت بالاخره در سال 60 بعد از گذراندن آموزشهاي متعددي از جمله در بنياد مستضعفان مرکز پياده و گروههاي مقاومت موفق شد به عضويت در گروه شهيد چمران در جنگهاي نامنظم شرکت کند و به صفوف مجاهدان في سبيل الله به پيوندد تنها در آنجا بود که روح سراسر عشق او آرام مي گرفت و ( الهي به ذکرک عامن قلبي ) را تا عمق وجودش احساس مي کرد و گويي تنها با ياد و ذکر خدا بود که زنده بود . هنگاميکه به مرخصي مي آمد آرام و قرار نداشت نداي دروني او را به سوي کربلاي ايران مي خواند و وظيفه خود مي دانست که بايد بسوي جبهه شتافت و يقين داشت که بايد جهاد کرد و آيات قرآن را تفسير عملي نمود و اين جز با رفتن به ميدانهاي نبرد ميسر نيست ، اين بود که براي دومين با ( مانند سد آهنين بنيان مرصوص ) و همگام با ديگران جوانان امت حزب الله عازم جبهه ها شد . با ادغام گروه شهيد دکتر چمران با بسيج به عضويت بسيج در آمد و با ايثارگري راه خود را ادامه داد بطوريکه علاقه عجيبي به جبهه اين دانشگاه الهي و انسان ساز پيدا کرده بود حضور و فعاليتهايش در ميدانهاي رزم از او رزمنده اي شجاع و مخلص با ايمان اراده اي قوي ساخته بود . به دليل ماندن و خدمت زياد در واحد اطلاعات ( شناسائي ) جبهه تجربيات زيادي به دست آورده بود و مجاهدي به تمام معنا براي جبهه ها شده بود تا اينکه مسئوليت هاي مهم و خطير محورهاي شناسائي را در عملياتهاي مختلفي به وي واگذار کردند و او هم به خاطر عشق و علاقه اش به اسلام و انقلاب اسلامي بر آن شد تا اين مسئوليت را بپذيرد . آري انجام وظيفه در اين قسمت علاوه بر شجاعت ايمان و اراده اي قوي مي خواهد که به حق در او وجود داشت و لياقت اين را داشت که در سخت ترين قسمت آزمايش شود ، در دل تاريکي شب آن هنگام که همگان در آسايشند او و يارانش در مواضع دشمن مشغول فعاليت مي شد از آن تاريخ تا لحظه موعود در اين قسمت با جسارات و شجاعت تمام که از خود به جاي گذاشت و توکل و ايمان و دعاهاي زير لب در ميدانهاي مين از او انساني والا و آبديده ساخته بود شناسائي دقيق او و يارانش بود که پيروزي را در عملياتهايي چون فتح المبين ، بيت المقدس ، خيبر ، بدره والفجر ، کربلاها و ... شامل حال لشکريان توحيد کرد . دل کندن از جبهه برايش مشکل بود ، روح بلند او سيراب ناشدني بود تا به وصال يار نرسيد آرام نگرفت . او ديگر در آن مکان مقدس ، در آن سنگر الهي ما موي گزيده بود پيوسته مي خواست طوري خدمت کند تا خداوند کريم را بيشتر از خود راضي نگهدارد او مي خواست براي هميشه شاگرد مخلص امام حسين عليه السلام باشد لذا به همين خاطر به عضويت سپاه پاسداران اين عاشقان اباعبداله در آمد و به عنوان کادر رزمي لشکر پيروز مهدي عجل الله تعالي و فرج الشريف در انجام رسالتي بهتر مشغول انجام وظيفه شد ، گر چه به عضويت سپاه در آمد و يک پاسدار واقعي بود اما هيچگاه لباس سپاه را بر تن نکرد و به جز عده اي هم از عضويت او در سپاه با اطلاع نبودند چون هميشه سعي داشت کسي از جريان خدمت و وظيفه اش با خبر نشود . گذشت زمان و شرايط عملياتها گرما و سرماي جبهه هاي جنوب و غرب از او يک انسان الگو و نمونه ساخته بود تقوي و خلوص روز به روز در او بيشتر و نورانيت و معنويت او رو به کمال بود ، ايثار و فداکاري او زبانزد همرزمانش بود کمتر صحبت مي کرد انگار در درون هميشه مشغول راز و نياز بود هر وقت براي مرخصي به شهر مي آمد از مشاهده بي بند و باري ها رنج مي برد و نمي توانست تا اتمام مرخصي در شهر بماند لذا هميشه قبل از اتمام مرخصي به ميعادگاه سالکين طريقت الي الله باز مي گشت او در جواب اصرار خانواده اش براي ماندن در خانه مي گفت تا زمانيکه دشمن با اسلام و انقلاب اسلامي در جنگ است بايد جنگيد و در جهت تحقق شعار ( جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم و براي فتح کربلا ) بايد به جبهه رفت در اين هنگام هر چه بيشتر در آن مکان الهي مي ماند به درجه اخلاص بالاتري مي رسيد و آنقدر به حد خلوص رسيده بود که آثار شهادت و قبول شدن و در جمع عشاق به وضوح در چهره اش آشکار بود ، خصوصيات اخلاقي ويژه اي داشت ، هميشه سربه زير داشت آرام و ملايم سخن مي گفت با هيچ کس تندي نمي کرد و با محبت به همه سخن مي گفت، به غيبت گو اعتراض مي نمود ، نماز خواندنش سرشار از تواضع و عرفان بود گوئي با ديده دل معبود خويش را مي ديد با تمام وجود معنويت عشق و وصال به کوي حضرت حق را حس مي کرد . با خواندن قرآن غرق در کلام خدا مي شد چهره نورانيش گواهي صادق بر روحانيت و عرفانش بود . آري نام شهيد حاج محمد رضا جوانمردي در ليست رزمندگان و فاتحان عملياتهاي زيادي از جمله بستان فتح المبين ، بيت المقدس فتح خرمشهر حاج عمران ، خيبر ، بدر ، والفجر ها و کربلاها قرار دارد . چندين مرتبه مورد آزمايش الهي قرار گرفت بطوريکه بر اثر اصابت ترکش در عملياتهاي مختلف مجروج شد و آثار زخم بريدنش مشاهده مي شد . حتي شنوايي يکي از گوشهايش را نيز از دست داد و در عمليات والفجر 8 نيز مجروح شيميايي شد با اين حال حاضر نشد جبهه ها را ترک کند . موقعي که زخمي و در بيمارستان بستري مي شد به خانواده اش مي گفت به اقوام نگوئيد چرا که نمي خواهم بخاطر عيادت از من دچار زحمت شوند شهيد حاج محمد رضا جوانمردي سنت پيامبري را فراموش نکرد و ازدواج نمود و حتي مشکلات بعد از ازدواج نتوانسته مانع از فعاليت وي در جبهه ها گردد و تنها ثمره ي آن فرزندي است که از او به يادگار مانده است . چهره نوراني و پيشاني پينه بسته او حاکي از خلوت شب با دوست بود و اشک در دعاها نشانه عشق بود شوقش نشانه شهادت در مقام تهذيب نفس سر بلند و پيروز بود در اين مدت کم کم خدايش را با عمق وجود شناخته بود لحظه اي از طاعت و بندگي او غافل نبود در کارهايش خدا را در نظر داشت مطيع رهبر بود و علاقه عجيبي به ايشان داشت و دقت فراوان در کارهاي محوله مي کرد او مصداق بارز اوصيکم بتقوا... و نظم امرکم بود هر چه بيشتر به سوي کمال پيش مي رفت لذت عبادت را بيشتر حس مي کرد آنطور قرآن مي خواند که گويي با ذره ذره وجودش آيات را درک مي کرد و به وجد مي آمد . او ديگر بنده اي شايسته بود که مورد قبول درگاه حق تعالي گشته بود سرانجام در سال 65 خدايش او را به خانه خويش پذيرفت و سعادت زيارت خانه خدا شامل حالش شد و از طرف لشکر المهدي بخاطر رشادتهايش به مکه معظمه شرفياب شد و در آنجا بود که به قول خودش يا توبه خالصانه در ( کنار ستون توبه ) در پيشگاه خداي خود شهادت نامه خويش را امضاء رساند و پيمان را با دسوت محکمتر نمود و با دعا و راز و نياز خود را به قله عروج نزديکتر کرد او عاشقي جان سوخته بود که در وصال يار و جلب رضاي او لحظه اي دريغ نکرد و هر چند به لحظه موعود نزديکتر مي شد گويي نداي بيدار دروني او را از لقاء حق آگاه مي ساخت و به همين علت در پايان آخرين مرخصي که از مادرش خداحافظي مي نمود گفت : شايد ديگر بر نگردم آري او مي دانست که ديگر بايد بار سفر بندد زيرا که لحظه اي که سالها در تب عشق او مي سوخت نزديک است . تاريخ خود را براي ثبت وقايع و پيروزيهاي عملياتي ديگر از لشکر توحيد آماده مي کرد و " حاج محمد رضا " نيز منتظر دريافت مژده پيروزي حاصل از زحمات شبانه روزي خود و يارانش بود به نقل از بعضي از دوستانش شهيد حاج محمد رضا در عمليات کربلاي 4 مجروح شد و پس از پانسمان ابتدائي به اتفاق چند تن از همرزمانش از طرف لشکر المهدي براي زيارت حضرت ثامن الائمه به مشهد مقدس تشرف يافت . سرانجام عمليات پيروز کربلاي 5 با رمز مقدس يا زهرا (س) شروع شد و شهيد حاج محمدرضا همگام با ديگر سلحشوران به قلب دشمن زبون تاخت و پس از کسب پيروزيهاي چشمگير رزمندگان اسلام به آرزوي ديرينه اش رسيد و چون پرنده اي از قفس بال گشود و به قله رفيع شهادت رسيد . آري او پر گشود و پرواز کرد و به معبود رسيد و بدين سان جبهه هاي خونرنگ حق عليه باطل ، مأنوس دشتهاي گرم خوزستان و کوههاي سر به فلک کشيده غرب را که با سينه خود قدمهاي استوار او را نوازش مي کرد در تاريخ 21/10/65 از دست داد و شب از غيبت او ماتم گرفت و ما ه ديگر شب نشيني او را نديد و پيکر مطهرش پس از 40 روز مفقوديت و ماندن در دشتها در تاريخ 30/11/65 در ميان امواج دستان امت حزب اله با فريادي هاي جنگ جنگ تا پيروزي تشييع و در گلستان دارلرحمه شيراز در کنار ديگر پرندگان عاشق و لاله هاي خونين به خاک سپرده شد . و بدينسان فاتحي ديگر از فتح کنندگان روحش شاد و راهش مستدام باد .

تصاویر:

فیلم و صوت:

خاطرات:

 

کلیه ی حقوق این وب سایت برای بسیج ورزشکاران کشور محفوظ است